سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Imam of the time

نظر

چشم هایم را می بندم  *  تو را به یاد می آورم  *  تویی که منجی وصال عشق بین جهانیانی  *  و همانند یک آب زلال که در وصف نمی گنجی  *  ای مونس دل بی قرارم  *  ای آفتاب روشن کننده ی دل بی قرارم  *  بتاب بر دلم تا به یاد آورم که کسی هست که من باید انتظارش را بکشم  *  منجی عشق دلم توبودی   * دریای وجود بی کرانم تو بودی * می بینم نشانه های ظهورت را * اما چه کنم که من راهی جز صبر ندارم * آن هم برای منجی عالم *  انکار که هستی  *  در کنار من *  تنها نیستم  *  وقتی کنار منی  *  راهی جز اطاعت ندارم  *   دلم همچنان هوای تو را می خواهد  *  مثل معشوقی که چشم انتظار آمدن مجنون است  *  در نماز هایم به یادت هستم  *  و در تمام لحظاتم تو را حس می کنم  *  و احساس می کنم تو را می بینم  *  که در کنار من پا به پا در تمام خوشی ها و ناخوشی ها باز هم به یاد داری آن بنده ی منتظر را  * امید دارم به آینده ی روشنی که امکان دارد من یکی از آن افرادی باشم که لحظه ی ظهورت را می بینم * می دانم که اینک بهترین کار انتظار و دعاست * انتظاری که برای من جزوی از زیبا ترین و شیرین ترین لحظات عمرم است * در تلاتم های ذهن محدودم نمی توانم توصاحب الزمان را آنگونه که شایسته است بشناسم اما شاید تو بتوانی من بنده را بشناسی و در آن دنیا شفاعتم را بکنی *